شب هایم تاریک است. روزهایم تاریک است.

دقیقه ها دلهره آور و اضطراب آلود سپری می شوند

و من هر لحظه حس می کنم در آن چاه تاریک و مخوف فرود می روم.

اسمش را گذاشته ام چاه هرماس.

هرماس به معنای اهریمن نه به معنای شیر که سلطان جنگل است.

من سلطان نیستم.

انگار به ترمیناتور تبدیل شده ام.

یک نابودگر خودشکن.

من نابودگر خودم هستم

و روزی با این پاهایم در چاه هرماس سقوط می کنم.

به همین سادگی.

معصومه باقری

برشی از رمان 


مشخصات

آخرین جستجو ها