گاهی آدم ترجیح می دهد سکوت کند.

ولی آن همه اراجیف و بی احترامی را طاقت نمی آورد.

نیرویی مغلوب به گلویش چنگ می اندازد

و مانع می شود که سخن بگوید.

ولی تاب نمی آورد و بالاخره حرف هایی که بر قلبش سنگینی کرده

را پرتاب می کند بیرون.

حالا من به این نقطه رسیده ام.

به نقطه ای که دلم می خواهد سکوت کنم

اما اگر چیزی نگویم خفقان می گیرم.

معصومه باقری

برشی از رمان


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها